خسته ام ازمردم!!!!!!
قافیه به قافیه باختم
برگ به برگ
واژه به واژه
و اینک تنها داشته من
حس تلخ نداشته هایی است
که شعر نمی شود ، اما
آوار می شود ، اتاق بی در و پیکر را ...
چقدر خوب است که دلتنگم
چقدر خوب است که چیزی ندارم تا از دست بدهم
چقدر خوب است که بغض دارم
من نه شاعرم و
نه هوس دارم به شروع دردهای دوباره
اما بد باختم ، بد
من به حس جنونی باختم که باورم بود ...
زیر هم نوشتن این واژه ها دلیل بر شعر نیست
دلیلش واژه هایی است که به هم ربط ندارند ، اما
هر کدام از یک درد حرف میزنند ...
" من به زیادی عشق باختم "
واژه های من از آن جهت معمولیست
که من معمولی ترین عاشق بودم
همین ...
فقط این را از من داشته باش :
مجنون عشق تو شدن
تنها چیزی است که من را به من می رساند
تنها چیزی است که ماندگارم می کند ...
نظرات شما عزیزان:

و از بین همه آدم دلتنگ یک نفر شدن
قالب جدید وبسایت الون بوی 76 |